قدر هنر

 

«هنر، چشمه زاینده است و دولت پاینده… هنرمند هر جا که رود، قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر، لقمه چیند و سختی بیند…»

 

یا                

«روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان       بخت سیاهِ اهل هنر، سبز می شود

در این دیار، کدام یک از این دو نگاه، جاری است؟

یزد، کهن شهر ماندگاری که اهالی اش با ذوق و اندیشه در کویرِ تفتیده، آهنگِ زندگی، ساز کرده و از تناسب و هنر به شاهکار جاودان معماری رسیده اند و دست های هنرمندشان، نقش های خوش بر تارک روزگار تنیده و چه هنری بالاتر از زیستنی چنین پرآوازه و اصیل و شریف در کویر؟

کویر، جغرافیایی است از جنس هنر و بستر نگاهی ژرف در طلبِ معنا. مهد مردمانی که هنرمندانه کیمیای آب را به باور رسانده و اندیشه های سترگ را بارور نموده اند. مردان و زنان ماندگاری که هنوز و همیشه، مایه افتخار ایرانند و هنرمندانی که آوازه ای ملی و گاه بین المللی دارند اما اغلب در شهر خود ناشناخته اند. شهری که در هنرها، در موسیقی، معماری، نقاشی، نمایش و … حرف ها برای گفتن دارد و بیش از همه صدای سکوتش به چشم می آید.

نقش هنرمندان در یزد چیست و این شهر از نقش آفرینی هنرمندان فاخرش چه بهره ای می برد؟ این موضوع از فضای عمومی شهر تا زیرساخت های فرهنگی، قابل بحث است. هنرمندان برتر این دیار در شهرها و کشورهای دیگر، برنامه های فرهنگی هنری برگزار می کنند اما همشهریان یزدی از آن بی بهره اند. و اگر جدی تر نگاه کنیم، یزد، چه نقشی در پرورش هنرمندانش ایفا می کند؟

 قدر ندانستن، هنر را به بیراهه برده و با رسالتش جدایی می اندازد یا هنرمندان را درگیر ابتدایی ترین نیازهای خود می کند. این کهن شهر ماندگار، نیازمند یک نگاه تازه با جسارت ویژه ی کار طاقتفرسای فرهنگی است. هنگامِ آن است که به جای افزایش دانشگاه ها و مراکز آموزشی هنر، هنرمند را و خودِ هنر را بشناسیم. چرا که هنر، یکی از راهکارهای حیاتی برای بهبود سطح فرهنگی جامعه است، دریغ است اگر خود، اسیر و تشنه ی جوانه زدن بماند…  

زهرا عابدینی

 

۲ دیدگاه