داوری اردکانی:

هنرمندان همگی متفکرند اما ضرورتی ندارد که فیلسوف هم باشند

دکتر داوری اردکانی می گوید: من همه هنرها را هنر شعری می‌دانم. هنرمندان همگی متفکرند اما ضرورتی ندارد که فیلسوف نیز باشند کما اینکه بنیانگذاران سیاست نیز متفکرند اما ضرورت ندارد فیلسوف باشند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی یزدی نیوز به نقل از مهر، نخستین روز از همایش دو روزه حافظ در مجتمع فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. دکتر رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم از سخنرانان این همایش بود که خلاصه نکات سخنان او را در ادامه می خوانید.

* ما از شاعر توقع نداریم فلسفه بگوید چون فلسفه و شعر یکی نیست. البته شاعر و فیلسوف هر دو متفکر هستند منتهی هر تفکری به علم تعلیمی منتهی نمی‌شود. علم بر اساس برخورد دیالوگ با دیالوگ و با روش‌های علمی در مدرسه منتقل و آموخته می‌شود اما شعر آموختنی نیست و به نوعی علم نیز به شمار نمی‌رود. البته منظورم شأن ادبیاتی آن نیست که آن را می‌آموزیم.

* ما شعر را به قصد یادگرفتن نمی‌خوانیم و به شعر نیز به قصد کشف کردن رجوع نمی‌کنیم. به عبارت دیگر ما شعر را مصرف نمی‌کنیم اما همیشه به آن نیازمندیم. شعر وسیله به مقصد رسیدن نیست بلکه امری است بالذات مطلوب. این موضوع تا اندازه‌ای اهمیت دارد که سعدی علیه الرحمه می‌گوید: «اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب/گر ذوق نیست تو را کژ طبع جانوری»

* فلسفه تفکری است که در ۲۵۰۰ سال اخیر غالب بوده است. امری است که از ابتدا بنایش این بود که تفکر غالب باشد. لذا فلاسفه از ابتدا درباره شعر نظر داده‌اند و کتاب نوشته‌اند. یکی از مهمترین و عمیق‌ترین و البته کوتاه‌ترین آثار درباره شعر را ارسطو نوشته است و در آن چیستی شعر و اینکه از کجا می‌آید را مورد بحث قرار داده است. همان فلاسفه بودند که زبان شعر و فلسفه را از هم جدا کردند. ارسطو در تقسیم‌بندی خود از سفسطه، خطابه، جدل، برهان و شعر صحبت می‌کند و می‌گوید زبان فلسفه برهان است و زبان علم کلام را جدل، خطابه را زبان سیاست می‌داند و سفسطه را زبان ظاهر بینی و شعر را زبانی که مقدمه‌اش خیال است و من حتی یک فیلسوف نمی‌شناسم که درباره علم خیال یک نظر واحد داشته باشد.

* شاعران کمتر به فلسفه راغب بوده‌اند اما فلاسفه به طور عمده به شعر رغبت داشته‌اند. حافظ شاعری است که کمتر به فلسفه علاقه داشته است. در ادبیات ایران نیز شاعر عارف زیاد داریم اما در همین مورد هم شاعر بیشتر به دنبال بیان عرفان نظری نیست بلکه احوال عارفانه را بیان می‌کند. در مقابل فیلسوف بیشترین وقت خود را صرف احوال عارفانه می‌کند.

* در شعر به دنبال بیان یک مقصود نیستیم. شاعر نخست فکر نمی‌کند و بعد به نظم بسراید، البته شاعر می‌تواند فکر کند و شعر بگوید اما کارش این نیست. به عبارت دیگر شاعر دارای صورت و معنایی جدای از هم است اما فلسفه اینگونه نیست. شعر ما را متنبه می‌کند و در جانمان نوعی روشنی و نشاط خلق می‌کند، ما را پرورش می‌دهد و دگرگون می‌سازد بی آنکه چیزی را به ما بیافزاید.

* من همه هنرها را هنر شعری می‌دانم. هنرمندان همگی متفکرند اما ضرورتی ندارد که فیلسوف نیز باشند کما اینکه بنیانگذاران سیاست نیز متفکرند اما ضرورت ندارد فیلسوف باشند.

۱ دیدگاه

  • علیرضا آیت اللهی

    چرائی هر چیزی و به اصطلاح فلسفه ی هرچیزی و به طور کلٌی زندگی سبب دانش و وجود ادیان کنونی و والاتر از همه دین مبین اسلام شده است . مگر می توان در هر موردی فاقد فلسفه بود ؟! . شخصا” به عنوان شیفته ای از دانش که بیش از پنجاه سال است به پژوهشگری در علوم اجتماعی و…. اشتغال دارم اذعان می کنم که از حوالی سال ۱۳۵۰ که جلسات سخنرانی متعدد برای آقای داوری اردکانی می گذاشتند تا به امروز از گفته های ایشان تقریبا” هیچ سردر نیاورده ام . خواهشمند است در یکی – دو عبارت به زبانی ساده بفرمائید فلسفه ایشان چیست ؟