شناسه خبر: 20339
منتشر شده در مورخ: ۹۴/۱۲/۲۷
ساعت: ۰۸:۴۶
پیام نوروزی دکتر اسلامی ندوشن در آستانه سال نو
دکتر اسلامی ندوشن چهره سرشناس فرهنگی وحوزه ایرانشناسی به مناسبت سال نو پیامی منتشر کرد.
به گزارش یزدی نیوز دکتر اسلامی ندوشن چهره سرشناس فرهنگی وحوزه ایرانشناسی به مناسبت سال نو پیامی منتشر کرد. در این پیام آمده است:
"چو غنچه گرچه فرو بستگی است کار جهان
تو همچو باد بهار گره گشا می باش"
«حافظ»
سالی گذشت و سالی دیگر در پیش است. ارزش سال رفته بدینگونه سنجیده می شود که چه اندازه آسایش برای مردم خود فراهم آورده و چه اندازه بر ارزش انسانی آنان افزوده است.
این پنجاه ساله همراه بوده است با حوادث پر معنایی از جمله فروپاشی شوروی و تغییر سیمای چین، بهار عربی، و شورش ها و آشوب های محلی در کشورهای مختلف.
از همه مشئوم تر سر بر آوردن گروههای طغیانگر است، چون داعش و طالبان که بر مرکب تحجر می تازند و جز کشتار و ویرانگری چیزی آنها را سیراب نمی کند.
آنچه تاکنون نشان داده اند شعارشان این است: بکش یا کشته شو! روح آشوب چنان در قشری از مردم دمیده شده است که روزی نیست که در گوشه ای خبری از کشتار یا دربدری شنیده نشود. یادآور این شعر معروف:
این چه شوری است که در دور قمر می بینم
که آفاق پر از فتنه و شر می بینم
دختران را سر جنگ است و جدل با مادر
پسران، این همه بدخواه پدر می بینم
اسب تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق زرین همه بر گردن خر می بینم!
طبیعی بود که داعش از یک کشور نفت خیز، در یک سرزمین بایر سر بر آورد، یعنی ناحیة خلیج فارس که مبلغ هنگفتی از پول نفت را عاید خود می کند، بی آنکه استحقاق و توانایی خرج آن را داشته باشد، در حالی که بخشی از مردم جهان شب گرسنه می خوابند. این خود به خود می تواند واکنش ایجاد کند.
بیست شهریور ۱۳۸۰ که واقعه برج های دوقلوی آمریکا پیش آمد، در مقدمة «هشدار روزگار» نوشتم: «آیا قرن بیست و یکم قرنی است که در آن بشر نتواند آب خوش از گلویش پایین رود و یا آنکه جهان در معرض یک زلزلة معنوی قرار دارد که مرفه ترین نقطه هایش، زلزله خیزترین نقطه هایش باشند»! و این کم کم دارد خود را به نمود می آورد.
آیا این فاجعه بار نیست که شهری مثل پاریس، مرکز فرهنگ جهانی، مورد حملة ویرانگرانه ای قرار گیرد یا دویست نفر بی گناه در آن جان بسپارند؟ و سوریه، طی پنج سال، دویست هزار کشته و پنج میلیون آواره بدهد بی آنکه مردمش گناهی کرده باشند و بی آنکه دنیای متمدن بپرسد چرا؟
آنچه در دنیای کنونی می گذرد، خبر از آیند ه ای می دهد که پر از آشوب خواهد بود. قرن بیستم بیش از همه به تمدن صنعتی و دل بست و به فضائل انسانی کم اعتنا ماند. اکنون قرن بیست و یکم باید تاوان آن را تحمل کند.
بشر ناگزیر است به همین سرنوشتی که متناسب با ذات اوست، سر فرود آورد و همة کوشش خود را در برقراری «تعادل» به کار اندازد. وقتی صد خانوار در جهانی ده درصد ثروت دنیا را عاید خود کرده اند، ظهور داعش و طالبان دور از انتظار نخواهد بود.
زندگی همین است که هست. مردم ناگزیرند که همدیگر را تحمل کنند. روش بهتری تاکنون به دست نیامده است.
تو همچو باد بهار گره گشا می باش"
«حافظ»
سالی گذشت و سالی دیگر در پیش است. ارزش سال رفته بدینگونه سنجیده می شود که چه اندازه آسایش برای مردم خود فراهم آورده و چه اندازه بر ارزش انسانی آنان افزوده است.
این پنجاه ساله همراه بوده است با حوادث پر معنایی از جمله فروپاشی شوروی و تغییر سیمای چین، بهار عربی، و شورش ها و آشوب های محلی در کشورهای مختلف.
از همه مشئوم تر سر بر آوردن گروههای طغیانگر است، چون داعش و طالبان که بر مرکب تحجر می تازند و جز کشتار و ویرانگری چیزی آنها را سیراب نمی کند.
آنچه تاکنون نشان داده اند شعارشان این است: بکش یا کشته شو! روح آشوب چنان در قشری از مردم دمیده شده است که روزی نیست که در گوشه ای خبری از کشتار یا دربدری شنیده نشود. یادآور این شعر معروف:
این چه شوری است که در دور قمر می بینم
که آفاق پر از فتنه و شر می بینم
دختران را سر جنگ است و جدل با مادر
پسران، این همه بدخواه پدر می بینم
اسب تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق زرین همه بر گردن خر می بینم!
طبیعی بود که داعش از یک کشور نفت خیز، در یک سرزمین بایر سر بر آورد، یعنی ناحیة خلیج فارس که مبلغ هنگفتی از پول نفت را عاید خود می کند، بی آنکه استحقاق و توانایی خرج آن را داشته باشد، در حالی که بخشی از مردم جهان شب گرسنه می خوابند. این خود به خود می تواند واکنش ایجاد کند.
بیست شهریور ۱۳۸۰ که واقعه برج های دوقلوی آمریکا پیش آمد، در مقدمة «هشدار روزگار» نوشتم: «آیا قرن بیست و یکم قرنی است که در آن بشر نتواند آب خوش از گلویش پایین رود و یا آنکه جهان در معرض یک زلزلة معنوی قرار دارد که مرفه ترین نقطه هایش، زلزله خیزترین نقطه هایش باشند»! و این کم کم دارد خود را به نمود می آورد.
آیا این فاجعه بار نیست که شهری مثل پاریس، مرکز فرهنگ جهانی، مورد حملة ویرانگرانه ای قرار گیرد یا دویست نفر بی گناه در آن جان بسپارند؟ و سوریه، طی پنج سال، دویست هزار کشته و پنج میلیون آواره بدهد بی آنکه مردمش گناهی کرده باشند و بی آنکه دنیای متمدن بپرسد چرا؟
آنچه در دنیای کنونی می گذرد، خبر از آیند ه ای می دهد که پر از آشوب خواهد بود. قرن بیستم بیش از همه به تمدن صنعتی و دل بست و به فضائل انسانی کم اعتنا ماند. اکنون قرن بیست و یکم باید تاوان آن را تحمل کند.
بشر ناگزیر است به همین سرنوشتی که متناسب با ذات اوست، سر فرود آورد و همة کوشش خود را در برقراری «تعادل» به کار اندازد. وقتی صد خانوار در جهانی ده درصد ثروت دنیا را عاید خود کرده اند، ظهور داعش و طالبان دور از انتظار نخواهد بود.
زندگی همین است که هست. مردم ناگزیرند که همدیگر را تحمل کنند. روش بهتری تاکنون به دست نیامده است.
حافظ بهترینش را در این غزل خلاصه کرده است:
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شد
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ
که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد
"محمدعلی اسلامی ندوشن"
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شد
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ
که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد
"محمدعلی اسلامی ندوشن"
منابع استفاده شده:
تابناک یزد
بخش نظردهی بسته شده است..